فردا

فکر کنم شبیه اون شخصیت از داستان کیمیاگر شدم که کل عمرش آرزوی رفتن به حج و دیدن کعبه رو داشته ولی پولشو نداشته، ولی وقتی پولدار شد نرفت حج، چون اگر میرفت دیگه انگیزه ای برای زندگی کردن نداشت.


+ میخوام یه کارای مسخره(از شدت ساده بودن برای منِ الان) بکنم، فقط چون تو بچگی دوست داشتم!

+ اگر فردا صبح از تخت خواب کنده شدم، یعنی تا تهش رفتم؛ در غیر این صورت به بیکاری خود ادامه میدهم و در خانه میمانم تا کرونا رفع شود! 

زبان

فکر کنم از وقتی که شروع کردم رو انگلیسیم کار کنم، حرفای معمول رو هم نمیتونم درست حسابی بگم، حتی فارسیش رو. نصف از این، نصف از اون.

روش رزتاستون هم اینجوریه که مثل زبان مادرزادی یاد میگیری. حالا نه که به همون دو زبون مادر زادیم تسلط کامل دارم، رفتم از رزتاستون استفاده میکنم. :|

ولی آخه میدونید رزتاستون ازت میخواد حرف بزنه. درسته که عین جمله ی خودش رو میگی، ولی شروع میکنی به حرف زدن. اون موقعی که یه کوچولو حالیم بود، هیچی به زبون نمی اوردم، ولی حالا با اینکه کمتر چیزی یادمه حرف میزنم، خانوادگی بحث میکنیم سرش که غلط گفتی و درستش فلان و... 

دارم چیزای جالب پیدا میکنم

ولی پیوند خوردن باهاشون سخته

ولی خوبه، الگو پیدا کردم

خب، خوب شد اونم تموم شد.

من یه چیز جدیدی رو باور کردم.


+هیچ کدوم رو به خودم نگرفتم، حالا اینو باید به خودم بگیرم؟!

تعطیل

فروردین تولد وبلاگم بود و از اون موقع 7،8 سال میکذره. 

حالا نمیدونم دو سه ماه پیش  چم شده بود که آدرس وبلاگی که این همه سال مخفی نگه داشتم رو، دادم به کسی که دقیقا از نگاه اون میخواستم مخفیش کنم!

هیچ اسم جدیدی برای زدن یه وبلاگ جدید به ذهنم نمیرسه. یعنی یه عنوان تو ذهنم دارم ولی میخوام سایتش کنم، نمیخوام جای دیگه اون اسم باشه. چون تا خودم رودرست پیدا نکنم ترجیح میدم ناشناس باشم و.سایت تعطیله فعلا، چون تو سایت احتمالا خودم رو معرفی کنم. (صد البته قرار نیست سایتم وبلاگ باشه) 


پ. ن: 

مخفی بودن به خاطر دو تا دلیله:

قضاوت میشی

از نوشته ات برداشت اشتباه میکنن

از بعضی چیزا منعت میکنن

خلاصه از میزان آزادیت کم میشه!


پ. ن: مادرمم میگفت «تو درباره ی من یه جوری فکر کردی و نوشتی که درست نیست.» دقیقا مشابه خودم!


پ. ن: هی یه حسی میگه بیخیال بابا، ادامه بده. ولی یه حس دیگه میگه غلط کردی! میخوای مشکلات رو به دور سوم بکشونی؟! 

پیش بینی

‏«ساختن آینده از پیش‌بینی کردنش آسان‌تر است.»

‎#آلن‌کی


خواب

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تمام

علاوه بر این که غصه ی گذشته رو نباید خورد،

غصه ی آینده رو هم نباید خورد!

کاغذ و قلم

دقت که کردم دیدم یه مدتیه با کاغذ و قلم قهرم!

من که با کلی امیدواری کلی یادداشت میزدم و مینوشتم و برنامه می ریختم و... الآن دستم به نوشتن نمیره.


حتی اینجا هم نوشتن برام سخته. خودم نمیدونم چی میگم! 

کاش

پسر بودم!