-
همینجوریِ خستمه
سهشنبه 28 فروردین 1403 19:17
یه مدته از وبلاگخونی خیلی خوشم نمیاد. البته این که هر کی که میخوندمش، گذاشته رفته و این که مشاورم گفته شب قبل خواب وبلاگ نخون، بی تاثیر نیست. بقیه وبلاگنویسا هم عین خودم همش حالشون خرابه و خوندنشون باعث میشه منم تو افسردگیم بیشتر فرو برم، چون به نکات منفی ای که اونا میگن، توجهم جلب میشه. یادش به خیر یه زمانی حتی وقتی...
-
با حس بی احساسی
چهارشنبه 22 فروردین 1403 01:25
هنوز هیچی نشده، ح س میکنم مسخره ی عام و خاص شدم تو دانشگاه. نمیدونم من دارم بدبین میشم یا واقعیته؟!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 فروردین 1403 00:00
دوباره گوشیم داره پر pdf و عکس جزوه میشه
-
از خرابکاری نترس
جمعه 3 فروردین 1403 00:27
الان 3 فروردینه و من فکرم رفت به انتخاب نام برای امسال. تا حالا همچین کاری نکردم. ولی خب الان که به جای خواب دارم فکر میکنم، برای امسال اسم انتخاب کردم. این شما و این: سال خرابکاری و کسب تجربه میخوام امسال کمالگرایی رو کنار بذارم و فراتر از آن. مخصوصا سر چیزایی که خرج داره و برای همین من سریع گارد میگیرم نسبت بهشون....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اسفند 1402 17:01
مامانم میگه تو دانشگاهت شوهر پیدا نمیشه ولی شاید خواهر شوهر پیدا شه! :/
-
تحصیل
پنجشنبه 17 اسفند 1402 16:52
از این به بعد ادامه تحصیل..
-
غرغر
سهشنبه 3 بهمن 1402 07:38
بعضی وقتا حس میکنم تو یه فشاریم که نباید تخیل کنم یا فیلم تخیلی ببینم یا کتاب تخیلی بخونم. چرا واقعا؟؟! اینم تاثیرات مامانمه، وگرنه منم یکی مثل بقیه! مثل همون که مامانم اصرار داشت، نمیتونی رانندگی کنی...
-
سنم
دوشنبه 2 بهمن 1402 15:02
از 26 گذشت
-
سنم
دوشنبه 2 بهمن 1402 15:02
از 26 گذشت
-
عروسیییییییییههههههههه
جمعه 15 دی 1402 22:18
امروز آبجی کوچیکم با خواستگارش محرم شد. تا ببینیم خدا چی میخواد...
-
چرت نوشت: در گوشی
دوشنبه 20 آذر 1402 00:20
1. الان که دارم مینویسم حال جسمیم بده و حالت تهوع دارم. 2. خشمگینم. خیلی خشمگین. کوچکترین خواهرم، اومد کلی دادو بیداد کرد و من به خاطر گل روی مامانم هیچی بهش نگفتم، ولی پر از خشمم و دلم میخواد تخلیه اش کنم، اما نمیدونم چه جوری! 3. جلو بقیه خیلی از خودم بد میگم، میخوام این طرز رفتار تغییر کنه. مثلا زن داییم عکس تابلو...
-
چرت نوشت: گزارش
شنبه 18 آذر 1402 23:08
فردا آزمون نرم افزار آلتیومه. تو این مدت که کلاس تموم شده بود، (حدود یکماه) هیچی کار نکردم و الانم اصن حسش نیست که جزوه ام رو نگاه بندازم، یا نمونه سوالات رو بخونم. البته تستیه و میتونم شانسمو امتحان کنم. برام مهم نیست حقیقتا. ولی میگم وقت گذاشتم رفتم کلاسا رو، بذار مدرکشم بگیرم. من که معلوم نیست چه غلطی با زندگیم...
-
چرت نوشت 8 آبان 1402 (اصلاحیه: 8 آذر)
چهارشنبه 8 آذر 1402 20:30
امروز رفتم پیش مشاور. تا برگشتم بادمجونا رو سرخ کردم و مرغا رو وسط اونا گذاشتم و پیچیدم. (بعدم تو ماهیتابه گذاشتم و سس رو روش ریختم و گذاشتم بپزه. شما میدونید اسم این غذا چیه؟) الانم میخوام برم ادامه ی آموزشای جاوااسکریپت رو ببینم. دوره مقدماتی سایت سبزلرن رو دیروز تموم کردم و دیگه وارد دوره ی متوسط شدم. استادش خیلی...
-
کار
سهشنبه 16 آبان 1402 21:14
باید یه رزومه بنویسم قراره بدم به یکی از بچه ها که حتی قیافه اش یادم نیست تا شاید برم برای مصاحبه برای اولین باره و میترسم! باید زبان c++رو یه دوره بکنم. واقعا چیزی یادم نمونده! البته شرکت یه زبان دیگه میخواد، که تو کاراموزی خودشون یاد میدن... مشاورم پلن ادامه تحصیلو گذاشته رو میز. البته دانشگاه بدون کنکور، و در رشته...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 آبان 1402 22:15
اگر به وبلاگ اعتیاد دارید، به من بگید که از وبتون خوشم بیاد و خاموش بخونمتون؛ اینطوری قطعا بساط وبلاگ رو جمع میکنید.
-
چرت نوشت 12 آبان
جمعه 12 آبان 1402 21:57
قراربود امروز دایی طاهر اینا برای ناهار بیان خونمون. بعد از صبح بیدار شدم، یه جوری بودم، انگار حوصله ی آدما رو نداشتم. (من داییم و خانواده شو دوست دارم البته) بعد همینطور که با خودم فکر میکردم کاش مهمونی کنسل شه، خبر فوت عموم رو به بابام دادن. برای من چیز عجیب این بود که بابام نشسته بود براش قرآن میخوند. آخه تا جایی...
-
آلتیوم دیزاینر
پنجشنبه 11 آبان 1402 20:14
از نمیدونم چند مهر، رفتم کلاس التیوم فنی حرفه ای. ساعت 8 صبح شروع میشد و همه بهم گفتن تو که بیدار نمیشی؛ ولی من فقط یه بار غیبت کردم. البته این که هی استادمون تعطیل میکرد به خاطر برگزاری آزمون تو کارگاهمون، بی تاثیر نبود. مثلا یه روز میرفتم، فرداش کلاس نبود میخوابیدم! دیروز تموم شد، خدا رو شکر! از این که تنبلی نکردم و...
-
چرت نوشت: ذهن من
سهشنبه 31 مرداد 1402 03:16
ذهنم شلوغه و بیخودی شلوغه! مثلا دو ساعت به این فکر کردم که تابلویی که دارم روش کار میکنم رو با خودم ببرم شمال یا نبرم؟ یا مثلا اینکه این چرت و پرتا رو اینجا بنویسم یا ننویسم؟! یا مثلا تا صبح بیدار بمونم که یه وقت خواب نمونم یا نه!! یا مثلا چرا داروها دیگه اثر نمیکنه و من مثل قبل خواب الود نمیشم، چرا درگیری ذهنیم انقدر...
-
مثل جنازه
سهشنبه 31 مرداد 1402 01:56
قبلا رو کمر دراز میکشیدم، دستامو میذاشتم رو سینه ام، و همین که سرمو میذاشتم رو بالش خوابم میبرد. از وقتی که آبجیم از دخترداییم پرسید "این خونه ی شما هم مثل جنازه ها میخوابید؟" دیگه نتونستم اونجوری بخوابم! الان نزدیک 2 نصف شبه و من هنوز خوابم نبرده. تازه اول صبحی قراره برم شمال، امیدوارم خواب نمونم و بدون من...
-
چرت نوشت: رهایی از افکار مدرسه ای
سهشنبه 31 مرداد 1402 00:11
فهمیدم در حقیقت تربیت تیزهوشانی، تربیت تکبره! همون جور که اول دبیرستان دیدیم خودشونو برامون میگرفتن(چون ما راهنمایی تیزهوشان نبودیم)! در حقیقت بعد از 4سال، منم دیگه تحمل اینکه کسی ازم بهتر باشه رو ندارم! منم اسیرم اسیر تکبر داشتم یه نوشته از سال 99ام رو میخوندم. دیدم نوشتم حس میکنم بقیه مسخره ام میکنن. اون موقع ها...
-
کار تو مزون
یکشنبه 1 مرداد 1402 02:21
قراره از فردا برم تو یه مزونی نزدیک خونمون کار کنم. فکر کنم استرسشه که نذاشته بخوابم. من زیاد آدم معاشرتی ای نیستم و به شدت حرف کم میارم. حالا صاحب مزون گفته باید بتونی با آدما گرم بگیری. حقوقش خیلی پایینه، ولی بهتر از اینه که بشینم تو خونه. اگر برم مجبور میشم صبحا پاشم و این خوبه. هم اینکه میفهمم بدنم چه قدر میتونه...
-
القا ، خفن
یکشنبه 1 مرداد 1402 02:09
نمیدونم دقیقا چه طور باید بگم به نظرم بعضی چیزا رو تو مدارس تیزهوشان القا میکنن به بچه ها من دبیرستان تو تیزهوشان درس خوندم دو سال اول، تو درس خوندن مثل بعضیا خودمو نمیکشتم (ولی شاگرد سوم بودم.)، ولی همه اش تو ذهنم این بود که باید یه آدم (به قول نگار) خفنی بشم. مثلا کلی چیز اختراع کنم مثلا مدال المپیاد بگیرم مثلا تو...
-
بلاگفا
شنبه 10 تیر 1402 16:33
چرا وبلاگ های بلاگفایی باز نمیشن؟
-
ای بابا
چهارشنبه 7 تیر 1402 19:43
رفتم دوندونپزشک... پولام تموم شد
-
چرت نوشت: 3 تیر
شنبه 3 تیر 1402 03:09
مادرم رفته حج. از دیروز پریروز دلم بدجوری براش تنگ شده. میخوام برم تو بغلش و ببوسمش. میخوام دستشو بگیرم و لمسش کنم. تا حالا اینجوری دلتنگ کسی نشده بودم. نمیدونم یهو چم شد، فقط میدونم که مثل بچه ها مامانمو میخوام. از وقتی مامانم رفته، کافیه یکم از جام جُم بخورم، بابام میگه ها عزیزم چی شده؟ خدا رو شکر کوثر با اینکه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 خرداد 1402 21:08
خواستم تاکید کنم من همونیم که پدر مادرا میزنن رو سر بچه هاشون!
-
نتایج خواب
یکشنبه 21 خرداد 1402 05:48
کار بیشتر فکر بیشتر دقت: دو طرفه، هم خوب هم بد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 خرداد 1402 05:13
به عنوان کسی که نه پیامی واسش میاد نه کسی بهش زنگ میزنه زیادی گوشیمو چک میکنم
-
چرت نوشت: 7 خرداد
یکشنبه 7 خرداد 1402 14:35
دیگه دارم کتاب میخونم. کتابی که از نمایشگاه خریدم اینه: ماموریت درود بر مریم گول خوردم خریدمش. خیلی اتفاقی هم دیدمش. کل انتشاراتش سه چهار تا کتاب برای فروش گذاشته بود. حالا خوندنش که کامل شد، میبینم پشیمونم یا نه. یه سری کتابا رو دوست داشتم بخرم، ولی پول نداشتم. یا درست ترش پولامو برای کار مهمتری نیاز داشتم. اون وقت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 اردیبهشت 1402 21:57
خیلی کار بدی کردم که رفتم الان حتی خوندن پست های طولانی برام سخت شده! (کتاب خوندن مدت هاست برام سخت شده)