من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان
من و ایمان و دوچرخه

من و ایمان و دوچرخه

عبوری از یک شیار خلوت و هوایی در سیطره افسانگان

ای نقش ای خورشید درون

نقش. نقشی که هر کسی تو جامعه بازی میکنه.

این نقش از نظر من میتونه دلیل زندگی کردن باشه. میتونه تنها دلیل تلاش باشه که باعث بشه حتی یک لحظه از زندگی هدر نره.

کافیه به این واقعیت برسیم که تموم «من» در نقش من خلاصه میشه. به سراغ دین هم که بریم همین رو نشونی میده. محمد سوای پیامبر بودن یک آدمه ولی ما هیچ وقت نقشش رو ازش جدا نمیکنیم چرا که همه آدم بودنش هم در نقشش یعنی پیامبریش خلاصه میشه. به افراد دیگه هم که نگاه کنیم همینه. به یه موسیقیدان به یه نقاش به یه شاعر به یه رفتگر به یه راننده تاکسی به یه دکتر به هر کسی نگاه کنیم، برآیند همه داشته ها و نداشته هاش میشه نقشی که در جامعه داره بازی میکنه.

به عنوان یکی از اعضای بشریت اگه خودمونو بتونیم ببینیم و درک کنیم که چه تاثیراتی بر جامعه بشریت داریم «آیا» باز هم همینطور که الان داریم زندگی میکنیم زندگی خواهیم کرد؟

نقش ابوریحان در جامعه امروزی بشریت و در جامعه هزار نسل بعدی ایا قابل نادیده گرفتنه؟

نقش من هم غیرقابل نادیده گرفتنه. نقش یه پدر در یه خانواده خیلی مستقیم و خیلی محسوسه. اما در جامعه خیلی کمرنگ میشه اما بی اثر نمیشه. اگه معلم باشه در طول دوران مشغولیت به آموزگاری هزاران نفر رو تحت تاثیر قرار میده و اگه یه کارمند بانک باشه میلیون ها آدم رو تحت تاثیر قرار میده و اگه یه دکتر باشه یا یه بازیگر...

شبکه ای از آدم ها رو داریم که هر کس به اندازه توانش روی دیگر اعضای شبکه نیرو وارد میکنه خواه آگاهانه خواه ناآگانه. امروز ما ادعا میکنیم که فهمیدیم پرواز یک پروانه در گوشه ای از کره زمین روی بارش باران در نقطه ای دیگر از کره زمین تاثیر داره؛ اونوقت میتونیم بیخیال تاثیر نقش خودمون در جامعه بشیم؟!

اونطرف سکه هم هست. نقش مطلوب من، من رو پرورش میده و به شکل اون نقش در میاره. خودمم درگیر تاثیر گرفتن از نقشم هستم.

جالبه که کمتر کسی هست که در ایفای نقشش صداقت کامل داشته باشه :)) چرا که پذیرش نقش در جامعه برای شخص اهمیت داره و این باعث میشه که شخص سعی در ادای نقش کنه نه ایفای نقش. مثلا من دانشجو هستم خب مسلما معدل 20 نشون میده من نقشم رو کامل ایفا کردم اما خب این کار سختیه و دست به ادای نقش میزنم تقلب میکنم. خوش اخلاق بودن یکی از ویژگی هایی هستش که همه نقش ها لازمه داشته باشن و اینم سخته خووو! پس دست به ادای نقش میزنیم در برابر دیگران خلق خوش نشون میدیم و هزاران هزار مساله دیگه که باعث میشه بریم سراغ ادای نقش.

اگه وقت دوستی با جنس مخالف توی دختر بهش بگی که آقا پسر من میخوام بهت آویزون بشم یه جوری مختو بزنم که منو به همسری خودت دربیاری و یا توی پسر همون اول بگی که دختر خانم من تمام خونم در یک جا جمع شده و فقط قصد دارم مدتی با تو دوستی کنم برای ارضای امیالم؛ خب اونوقت چی میشد واقعا؟ نقش خودمونو بازی کنیم چرا ادای نقشی که نیستیم رو در بیاریم؟ بجز اینه که دنبال پذیرش هستیم؟

یک عمر دنبال پذیرش میریم تا بفهمیم چقدر سر خودمون کلاه گذاشتیم این نقشی که من یه عمر اداشو در میاوردم منو راضی نمیکنه من دیگه فرصتی برای دوباره زندگی کردن ندارم در حالی که همون یه بار فرصت زندگی رو به خودم ندادم تا نقش خودمو بازی کنم. و این باعث شد که من همیشه در طول زندگی بیراهه برم.


بگذریم،

به نظر من نقش ما در جامعه مهمترین چیزی هستش که باید بهش بپردازیم. هسته وجود و زندگی ماست. ما باید خودمونو قبول کنیم واقعیت خودمونو بپذیریم و سعی کنیم نقشی فراتر از نقشی که داریم رو بدست بیاریم و نه اینکه اداش رو دربیاریم. ما باید خودمون پرورش بدیم تا اون نقش ایده آل مثه یه پیراهن باوقار اندازه واقعیت ما بشه و اونو به شخصیت خودمون بپوشونیم.

ویران کننده همه اجزاء سازنده تنبلی فکر کردن به نقش خودمونه.

من نمیتونم باور کنم که به کسی بگن تو بیا و این همه پول رو بگیر و بجاش هیچ نقشی در جامعه نداشته باش و طرف قبول کنه.

من نمیتونم باور کنم که کسی برای بدست آوردن ثروت و مقام همه تلاشش رو بکنه.

من نمیتونم باور کنم که کسی برای بدست آوردن نقش ایده آلش همه تلاشش رو نکنه.

کافیه ببینیم که چیزی جز نقش ما در جامعه از ما نمی مونه و چیزی بجز نقش ما در جامعه توصیف گر ما نیست.

هیچ بهترین آدمی وجود نداره که در کنج انزوا زندگی کرده و مرده باشه. چنین آدمی وجود نداره.

هیچ بهترین آدمی وجود نداره که بهترین نقش رو در جامعه بازی نکرده باشه.

قوی ترین نیرویی که تمام تلاش رو میتونه فرابخونه کشش به سمت نقشه.

هر نقشی قابل دست یافتنه.

هر نقشی تلاش و زحمت متناسب با خودش رو طلب میکنه.

بدون نقش مرده ای متحرک بیش نیستیم.

چرا بهترین نقش رو «من» بازی نکنم؟

نظرات 8 + ارسال نظر
صالحه دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 23:20

:)))

اینک میگم میتونم تصور کنم
برا اینه ک دوروبرم دیدم.
اینک انقدر عجیب و دور از نظره برات رو درک میکنم اما هست.
اما،
این ک گفتی خسته از تلاش بی حاصلیم!
اره ،ـبشدت قبول دارم
شاید دلیل دست از تلاش کشیدن همین باشه ک تلاش های قبلی بی نتیجه بوده

آها! کسی باشه که هیچ تلاشی نکنه؛ بله من هم دیدم (البته نه هیچ هیچ، تقریبا هیچ تلاشی). چون یه چیز دیگه ای گفته بودم صوبتت رو اشتباهی متوجه شدم. معذرت.

عصن همینه. وقتی دستاورد نداشته باشه تلاشت قطعا اون رو هدر میدونی و استپ میکنی دیگه تلاش نمیکنی!
افلاطون یا سقراط یا ارسطو یا یکی شبیه به اینا :)) گفته بود که بدترین مجازات برای یه آدم اینه که بهش بگن یه پاره سنگ (کوچیک البته) رو تو باید هر روز صبح از مثلا این کوه ببری بالا و عصر بیاریش پایین. در ابتدا کار مفرحی میتونه باشه برای طرف اما بعد از یکی دو ماه درخواست میکنه که اونو بکشن اما این کار رو ازش نخوان بکنه چرا که کار بیهوده س و نتیجه ای نداره.
ینی حتی کسی که داره مجازات میشه میخواد که مجازاتش نتیجه داشته باشه! چرا که تحمل این مجازات هم خودش تلاشه.

صالحه جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 03:44

گفته بودم مست میشم وقتی میخونمت؟
من وقتی به "تاثیر" فک میکنم تن و بدنم میلرزه یجورایی،
این از وقتی ک تو قراره جایگاه معلمی قرار بگیرم شدیدتر شده هر حرف هر حس هرقدمی ک برمیدارم فک میکنم الان چی کار کردی؟

+فک میکنم این" ادا " میتونه تلاش رو به جلو باشه؟
این نشون میده من چقدر طالبم،
من نمیتونم همیشه خوش اخلاق باشم ولی تاجایی ک میتونم سعی میکنم باشم،این ادا نیست،
یه مرزی باید بین این حداکثر تلاش و دو رویی قرار بدیم:)

+و اینکـ
اما من میتونم راحت تصور کنم کسی هیچ تلاشی نکنه!
ما ادمای خسته ای هستیم!

پس حکم تحریمم باس صادر بشه دیگه: میثم حرام است :))
اوهوم ^_^

اینی که میگی رو قبول دارم فقط مساله ش اینه که آدم گم نشه و گیر نیفته تو اون چیزی که میخواد باشه ولی نیست و نتونه به اون برسه!
گرچه بازم من به روراستی کامل ترجیح بیشتری دارم. شب وقتی میخوای بخوابی و به روزت فکر میکنی می بینی هیچ چیزی نبوده که نیاز به اصلاح داشته باشه هیچ چیزی نیست که به خودت بگی بد شد کاش اونجوری نشده بود.

واقعنی؟ چطوری؟ اگه میشه توضیح بده بهم که منم بتونم تصور کنم کسی هیچ تلاشی نکنه
خسته از موندنیم که به ما هیچ دست آوردی نمیده، نه خسته از بدست آوردن

R پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 17:02

بهم گفتن این خیلی گوشیه خوبیه ,الان که خریدم باز میگن بدرد نخوره ,

اوووو حالا اشک ریزان نشو باااووو
کی بهت گفت خوبه و الان کی میگه بده؟

R چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 14:04

آره امروز گوشی گرفتم عالیم
سامسونگ گلکسی a30 گرفتم

اگه این دور و برا بودی میگفتم شیرینی بدیا
سامسونگ خریدی؟ چرا نوکیا نخریدی؟ شیائومی؟

R سه‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 22:43

عه مسخره میکنی؟؟؟؟مماغت چلا شکسه؟

مسخره که نه ولی یکم خندیدم D:
از بس سایزش بزرگه :)) دروغ زیاد نگفتما این استعدادش خوب بود از اول :)))
تو دماغت چاقه؟ خوبی؟

R شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 11:01

خوبی ؟خوشی؟دماغت چاقه؟

مرسی :) تو چطوری؟
دماغم شکسته /_/

نگار دوشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 03:48

اینقد ادا دیدیم
که واقعی آدما رو هم سخت درک میکنیم

من هروقت ادای چیزی رو درمیارم اکثرا خیلی زود لومیرم
(ولی اون شعره که واست فرستادم تواینستا،بعد گفتگومون ادا نبود)
این واقعیت بهم کمک کرده
در روابطم همه ی تلاشم این باشه
ادبیاتم رو دربیان فکر وحسم به اغراق آلوده نکنم
سخته واسم..
ولی شدنیه انگار

یه حالی نپرسی
خودتم که خوبی احتمالا
تن ودل وجانت سلامت

برای ما که تو فرهنگ تعارف بزرگ شدیم این سخته که به اندازه واقعیت ساده باشیم. ولی آره درست میگی شدنیه.
یه حالی نپرسی ینی یه حالی هستی که نپرسم؟ ینی حال و روز ناخوشی داری؟
من که غیر از خوب نمیشه باشم
مرسی

R یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 10:58

ای خدا چقدر این دنیا زیباتر میشد اگر همه ماها چیزی که هستیم باشیم, همه صداقت کامل داشتند و نقش چیزی که نیستن رو بازی نمیکردن اون موقع میتونستیم خیلی راحت انتخاب کنیم.
مثلا اگر بلاگ اسکای فقط نقش خودشو به عنوان یک وبلاگ انجام میداد ,الان این تبلیغات اعصاب خورد کن نبودند ...

آره اگه همونطور که یه گنجشک دقیقا نقش گنجشک رو بازی میکنه آدم هم نقش آدم رو بازی میکرد ^_^

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد