واقعا چرا؟!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چرت نوشت: اعتماد به نفس

میگن که

مشکلات مختلف حاصل اعتقادهای مختلف است.

برام جالبه مثال هاش همه شون یه جور بی اعتماد نفسی توشونه. 

مثلا

مشکلات مالی، از اعتقاد به لیاقت پول داشتن رو ندارم، رخ میدهد. 

دوست و همدم نداشتن، از اعتقاد به اینکه هیچ کس دوستم ندارد.

مشکلات شغلی، از اعتقاد به آن قدر که باید خوب نیستم.

همواره به جلب رضایت دیگران سرگرم بودن، از هرگز نمیتوانم به راه خود بروم. 


حالا من چند تا از این مسئله رو دارم. هر کدوم یه جور بی اعتماد به نفسی توشه.

همین من، موقع دبیرستان که تست هوش و تست شخصیت و.. انجام دادم، تو نمودارِ نتبجه، مقدار اعتماد به نفسم خیلی بالا بود. قشنگ پیک زده بود. 

ولی الان.. ؟!

خب من دقیقا دم کنکور ذهنم درگیر یه سری مسائل شد، (خوابایی که میدیدم و دیده بودم) و باعث استرس من شد. بردنم پیش یه مشاور، گفت چیزی نیست استرس کنکوره. بعدش منو بردن پیش یه دکتر سنتی. این دکتره حسابی به خانواده ام استرس وارد کرد. میگفت اینو نباید میبردین تیزهوشان. کنکنورم لازم نکرده بده. و...

یکیم نبود بهش بگه که بابا لامصب، من نرم تیزهوشان، پس کی بره؟! :d

آخش! تا حالا اینا رو به کسی نگفته بودم!

حالا من خیلی بی اعتماد به نفس شدم. بلدم نیستم که چه طوری به دستش بیارم. هر روزی که از اون سال کنکورم میگذره، همه چی برام بدتر بدتر شده. 

افسردگی هم که یقه ی ما رو ول نمیکنه.

دانشگاه هم که شروع شد. با ورزشم تداخل داره! :(