چرت نو‌شت: نامه ای به یک دوست

هنوز هم تو را در خواب میبینم. این بار عذاب وجدان ندارم، ولی عذاب میکشم. سعی میکنم کنار تو باشم اما تو دوست نداری. پیش دوستانم هست؛ دوستان صمیمی ای که در واقعیت پا پس کشیدند. همه ی آن ها که مزاحم دانستنم. زهرا، فاطمه، مریم،. ..

خواب دیدم که کلی غذا به مدرسه اورده ام. به تو تعارف میکنم و میخواهم کنار تو باشم، اما تو نمیخواهی. به معصومه حسودیم نمیشود. او اصلا در خواب هایم نیست.


همه اش به خاطر آن مسابقه ی لعنتی است. خوش میگذرد اگر با هم برویم و . .. این حرف ها حالیم نمیشد. من جایزه را میخواستم، به آن نیاز داشتم! حاضر نبودم ریسک کنم و جواب ها را به تیم های دیگر بگویم. من به آن پول احتیاج داشتم و تو خوب این را درک میکنی!


کاش میدیدمت! حال نمیدونم حالت خوب است یا نه...



+ از وقتی بیدار شدم، همینجوری یک ریز دارم در ذهنم این پست را مینویسم، ولی نمیدانم چرا به خوبی داخل ذهنم نمینویسم. 

رفت که بره

داییم (سامی) فردا شب میره. نگفت چه ساعتی که بدرقه اش نریم. گفت همین امروزه فقط، امروز همه ی اون چیزیه که قبل از رفتنم میبینید.

یکم باهم بودیم، بعدش آبجیم رفت بخوابه. داییم رفت سر وقتش، فهمید فردا دانشگاه نداره نذاشت بخوابه. نمیدونم از آبجیم ناراحت شد یا یکی دیگه. رفت تو خودش. رفتم سربه سرش گذاشتم، باهاش حرف زدم، فایده نداشت. آخرش رفتم تو اتاق شروع کردم به گریه. اومد ازم معذرت خواهی کرد. ولی گریه ام بند نمیومد. اصلا فکر این که دیگه.نمیبینمش اذیتم میکنه. خودشم گریه اش گرفت. بعد پا شد رفت.

و من هی آروم میشم و باز یادش میفتم گریه ام میگیره.

تف تو این ج. ا که این کارو با ما میکنه. 

حسرت

انقدر حسرت قبلا رو نخور، بچه!


یه کاری کن بعدا حسرت الانت رو نخوری. 

استاد دیفرانسیل

وای خداااااااااا

تو خواب، بهرامپور رو به شکل و شمایل یه زن دیدم!