حس عجیب

یکی دو هفته پیش سرما خورده بودم. حالم یه جور عجیبی شده بود. یه جور احساسات غیرواقعی داشتم؛ اصلا نمیدونم چه جوری توصیفش کنم. انگار تو دستام یه چیزی داشتم، در حالی که دستام خالی بود. بقیه چیزا رو یه جوری حس میکردم، انگار یه بعد اضافه دارن و من اون بعد رو حس میکردم.


باز یادم رفت چی میخواستم بگم...

نظرات 1 + ارسال نظر
لیمو شنبه 5 شهریور 1401 ساعت 10:20 https://lemonn.blogsky.com/

سرماخوردگی هم عالمی داره؛ یه حس و حال خاص. امروز صبح که بیدار شدم حس میکردم توی زمان به پونزده سال پیش سفر کردم و باید بیدار شم برم مدرسه.

آره، مثل وقتایی که هذیون میگیم.

من تو خواب خواب دیدم یه اتفاقی تو مدرسه میفته. بعد تو خواب از خواب که بیدار شدم، فکر میکردم واقعا اتفاق افتاده و تا یکی دو ساعت درگیرش بودم. یکم بعد از اینکه فهمیدم خوابه، از خواب اصلی بیدار شدم. :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد