چرت نوشت 19 تیر: چرت نوشت نصفه شبی!

الان بعد مدت های مدید، حالِ نمیدونم چم دارم! اصلا یه جوریم که همینجوری الکی الکی میخوام گریه کنم. ولی خب، در حال گریه کردن نیستم.

من الان ‌‌شمالم؛ خونه جدو. دیروز سامی و کوثر و لیلا شب موندن. ولی من همون 1وخرده ای خوابیدم، بدجوری خوابم میومد و نشستنِ تا صبح و چرت و پرت گفتن و خندیدن رو از دست دادم.

سامی اصلا با من یه جوری شده! خوشم نمیاد از این طرز رفتارش. دلم میخواد سکوت کنم و دیگه باهاش هیچ حرف اضافه ای نزنم. یعنی غیر از مسائل آموزشی یا مشورتی، باهاش حرف نزنم؛ شوخی هم نکنم. 

تصمیم دارم نمونم خونه بی بی و برگردم تهران. با سامی که نمیخوام حرف بزنم، حوصله بعضی حرفای جدو رو هم ندارم، دلم برای باشگاه تنگ شده و اینجا خیلی بیکارم. ولی از طرفی اصلا اصلا حوصله شنیدن صدای بی وقفه ی غرغرهای رقیه رو ندارم؛ یعنی واقعا اعصابم نمیکشه دیگه. کاش بشه من برم تهران و اون بمونه. 

امروز از صبح رفتیم تو گلخونه ی دایی طاهر کمک. تاااا شب. شامم رفتیم بیرون. فکر کنم بیشتر از دستمزد همین تعداد کارگر، خرجمون شد.

حس میکنم دیگه ازش خوشم نمیاد، سامیو میگم. حتی خواستم بغلش کنم نخواست. سر شام هم که تنهایی رفت روی یه میز دیگه نشست. اولش اصن نمیخواست بیاد، کوثر بهش گفت زنگ میزنی میگی دلم تنگ شده برات، بیا شمال، بعد خودت نمیای باهامون؟ این طور شد که اومد. 

و اما این پست شاید مقدمه ای باشه برای نوشتن بیشتر؛ جدیدا دلم میخواد وبلاگم فعال باشه.

به زودی میبینمت... بای. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد