چند روزیه که از خودم راضی تر شدم.
چون از صبح پا میشم. یکمم درس میخونم. دیگه 24ساعته خواب نیستم. و در تلاشم که تا میشه سرحال باشم.
تصمیم گرفتم برم خونه ی مادربزرگم درس بخونم. چون اونجا چیزای کمتری هست که باهاشون خودمو سرگرم کنم و در نتیجه بیشتر فکرم تو درس میمونه.
رفتم دختر بی بیم شدم.
چند ماه پیش انقدر که همش خونه ی مادربزرگم بودم(البته نه برای درس خوندن) ، یه سری بیرون بودم، مامانم زنگ زد گفت: «میای خونه یا میری خونه شون؟ » گفتم : «میام خونتون» (یعنی منظورم به همین خونه ی خودمون بود. )
اگر میذاشتن اونجا بخوابما، کلا هفته ای یکی دو بار میرفتم خونمون که به پدر مادرم سر بزنم. :d
+ با این وضعی که تا حالا نتونستم بخوابم، فردا اوضاعم قاراش میش میشه. :/
قاراش میش گفتی و تموم؟ ترکوندی خودتو پروفسور
تاثیرات بی خوابیه
داغون کردی خودتو
چرا؟
دیشب تا صبح ک بیدار بودی و نتونستی بخوابی
صبح تا شب هم ک ذهنت درگیر بود
دیگه چرا داره؟
راست میگی