تو سری

تنها تو سری ای که تو زندگیم خوردم، اینطور بود که مادربزرگم بهم گفت:

فلانی (که دختر فامیل هم سن من بود) وقتی تلفن رو برمیداشت کلی حرف میزد و تعارفات مرسوم رو میگفت و مادربزرگم قربون صدقه اش میرفت. (که چون  تا حالا  اون تعارفات رو یاد نگرفتم اینجا ننوشتم.) 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد