ترسو

مامانم یه دایی داره که این شخص هر کاری بگید تو زندگیش کرده.

خیلی خیلی آدم کنجکاویه و پیگیر کنجکاویاش میشه. 

برید خونه اش تابلوها کار خودشه. گیاها و گلدون ها هم. تجربه ی پخت غذای غیرمعمول هم داره. و...

اون سری داشت برامون تعریف میکرد که جنس تابلوهاش از فلانه و ماندگاری خیلی بالاتر و.. از تابلوهایی داره که نقاش ها استفاده میکنن داره.


و حالا من:

منم کنجکاوم ولی همیشه بیخیال میشم, 

یا فکر میکنم باید بعدا برم سراغش.

به خاطر هزینه اش، هزینه ی مالی یا زمانی. 

و در نهایت بیخیال می شم!

الان تعداد چیزایی که میخوام تجربه کنم خیلی زیاده، خیلی!

خب طبیعتا قرار نیست در عرض دو روز این همه کار کرد، ولی حالا کدوم بشه اصل کاری؟ کدوم بشه تخصص؟ کدوم باشه منبع درآمد؟

تا حدود 6 ماه دیگه بیکار بیکارم و اوقات فراغتم رو نمیدونم صرف چی کنم!


اصل قضیه جا موند.من یه آدم ترسو ام. میترسم کارم خوب درنیاد و پول یا وقتم تلف شه.  کمالگرام که هستم!.. 

خیلی کمن وقتایی که این شکلی نبودم!

حتی بوده مواردی که میخواستم کاری که کردم رو بریزم دور، بقیه نذاشتن! و الان بعد یکی دو سال که میبینمشون، میگم چه قشنگن! 



+ وقتی به طرح احمدی روشن فکر میکنم که چه طور مجبور شدم ازش انصراف بدم، اعصابم بهم میریزه. شرایط از این بهتر از کجا گیر میومد؟! تجربه ی یه کار حرفه ای!

(اینو اینجا نوشتم چون وقتی تو طرح بودم، دیگه راهم مشخص بود و میدونستم تو چه زمینه ای میخوام متخصص شم.)


نظرات 2 + ارسال نظر
حمیدرضا جمعه 1 فروردین 1399 ساعت 01:10

سلام. پروفسور سال نو مبارک.

میشه درباره "طرح احمدی روشن" توضیح مختصر بدی؟ چی بوده؟ راستی آرشیو وبلاگت رو پاک کردی؟

سلام
ممنونم
ایشالا شما هم سال خوبی داشته باشید

تو این طرح یه سری پروژه و یه سری استاد انتخاب کردن و دانشجوها رو دعوت کردن که شرکت کنن. در نهایت دانشجوهایی که توسط اساتید انتخاب میشن تحت نظر استاد یه محصولی میسازند و کار یاد میگیرن. و اون محصول تو واقعیت تست میشه، دیباگ میشه،...
در نهایت یه محصول قابل فروش ساخته میشه که خود فروشش هم با همین دانشجوهاست.
یعنی از 0 تا 100 کار رو دانشجوها انجام میدن و استاد فقط راهنماست.
پروژه ی خودمون سه یا 4 بخش بود فکر کنم: نرم افزار، سخت افزار، فروش(اسمش به ذهنم نمیاد، مدیریت فروش، اسمش نمیاد تو ذهنم)
منم تو گروه سخت افزار بودم که 3تا هم گروهی داشتم.

آره پاک کردم. میدونستم پشیمون میشم ولی پاک کردم! :(

حمیدرضا شنبه 2 فروردین 1399 ساعت 11:16 https://www.khodrofanni.blogsky.com

اشکالی نداره؛ حتما حس خوبی بهشون نداشتی و پاک کردی. این حالت برای منم پیش اومده؛ و حتما برای خیلی ها.

من یکبار وبلاگمو پاک کردم ولی بعدش پشیمون شدم.

وقتی که برگشتم دوباره همون وبلاگو ثبت کنم، دیدم که یکی دیگه دامنه رو به نام خودش ثبت کرده

یکبار هم توی پرشین بلاگ خاطرات شخصی می نوشتم. این وبلاگ رو نزدیک به 10 بار پاک کردم و دوباره نوشتم. دست آخر زدم از بیخ و بُن حذفش کردم

منم قبلا حذف کردم، بعد حدود دو سال دوباره شروع کردم به نوشتن.

این دو سه ماه اخیر بهم ریختم. دوباره کامل حذف کردم.
بعدش میخواستم از نو شروع کنم. دیدم خیلی چرت و پرت میگم, حذف کنم بهتره ،در نتیجه همش شد نوشتن و حذف کردن!
البته یه مقداری هم دسترسی به اینترنت نداشتم تو این مدت.

+ با ابن وضعیتی که دست به حذفم خوبه، تو فکر زدن سایت هم هستم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد