به این نتیجه رسیدم که:

نتیجه مهمه نه راه رسیدن بهش.

با این که خدا موهبت خاصی نسبت بهم داشته 

با این که میتونستم الان تو وضعیتی خیلی خیلی بهتر باشم

با این که می شد دهن مردم رو بست و چه بسا تشویقم هم بکنن

ولی ..

خب , چی کار میکردم؟!

(اصن معزل اصلی من در حال حاضر حرف مردمه. نمیدونم چه طور بپیچونمشون. آخه مسائل زندگی من به چه دردشون میخوره؟)


اما الان!

میدونم

میدونم که میخوام مهندس الکترونیک باشم, (بر اساس خواسته های 3ماه پیش ) 

با وجود اذیت های خانواده ام!

حالا تو 4 سال میتونستم کارشناسیمو تموم کنم, ولی نشد

خب حالا که چی؟!

2 سال مرخصی و 2بار حذف ترم (تازه هنوز حذف ترمام رو نکردم, باید شانس بیارم ازم قبول کنن که نمیتونستم)

تا همین جاش هم دو ترم, 13 واحد 13 واحد انتخاب واحد کردم

همینطور پیش بریم 4 سال میشه 8 سال!

خب حالا من چی کار کنم؟! چی کار میتونم بکنم؟!


تنها چیزی که آرومم میکنه, اینه که با این وضعیت، کلی تایم خالی لا به لای درسام دارم که میخوام صرف چیزای دیگه کنم. زندگی همه اش درس نیست, اره, 

ولی بالاخره یه روز میاد که کار مورد علاقه ام رو بکنم. شاید حتی اون مدرک لعنتی رو نخوام و شاید برای درآمد برم سراغ حرفه های دیگه، ولی اون چیزی که تو نوجونی آرزوم بوده رو انجام بدم.

نظرات 3 + ارسال نظر
بردیا یکشنبه 25 آبان 1399 ساعت 20:24 http://Envelves.blogsky.com

الان چی میخوای ماکیاولی قرن 14؟

ماکیاولی نمیدونم چیه، کیه؟!

بردیا دوشنبه 26 آبان 1399 ساعت 05:58 http://Envelves.blogsky.com

ی آدم خوبه
نظریه پرداز اینکه نتیجه مهمه نه مسیر

؟؟

بردیا سه‌شنبه 27 آبان 1399 ساعت 21:00 http://Envelves.blogsky.com

پستتو بخون متوجه میشی

اها
آره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد