-
زبان
سهشنبه 9 اردیبهشت 1399 22:51
فکر کنم از وقتی که شروع کردم رو انگلیسیم کار کنم، حرفای معمول رو هم نمیتونم درست حسابی بگم، حتی فارسیش رو. نصف از این، نصف از اون. روش رزتاستون هم اینجوریه که مثل زبان مادرزادی یاد میگیری. حالا نه که به همون دو زبون مادر زادیم تسلط کامل دارم، رفتم از رزتاستون استفاده میکنم. :| ولی آخه میدونید رزتاستون ازت میخواد حرف...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 اردیبهشت 1399 21:20
دارم چیزای جالب پیدا میکنم ولی پیوند خوردن باهاشون سخته ولی خوبه، الگو پیدا کردم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 فروردین 1399 16:01
خب، خوب شد اونم تموم شد. من یه چیز جدیدی رو باور کردم. +هیچ کدوم رو به خودم نگرفتم، حالا اینو باید به خودم بگیرم؟!
-
تعطیل
چهارشنبه 27 فروردین 1399 23:32
فروردین تولد وبلاگم بود و از اون موقع 7،8 سال میکذره. حالا نمیدونم دو سه ماه پیش چم شده بود که آدرس وبلاگی که این همه سال مخفی نگه داشتم رو، دادم به کسی که دقیقا از نگاه اون میخواستم مخفیش کنم! هیچ اسم جدیدی برای زدن یه وبلاگ جدید به ذهنم نمیرسه. یعنی یه عنوان تو ذهنم دارم ولی میخوام سایتش کنم، نمیخوام جای دیگه اون...
-
پیش بینی
شنبه 23 فروردین 1399 18:49
«ساختن آینده از پیشبینی کردنش آسانتر است.» #آلنکی
-
خواب
پنجشنبه 21 فروردین 1399 19:17
-
تمام
سهشنبه 12 فروردین 1399 21:06
علاوه بر این که غصه ی گذشته رو نباید خورد، غصه ی آینده رو هم نباید خورد!
-
کاغذ و قلم
دوشنبه 11 فروردین 1399 22:19
دقت که کردم دیدم یه مدتیه با کاغذ و قلم قهرم! من که با کلی امیدواری کلی یادداشت میزدم و مینوشتم و برنامه می ریختم و... الآن دستم به نوشتن نمیره. حتی اینجا هم نوشتن برام سخته. خودم نمیدونم چی میگم!
-
کاش
دوشنبه 11 فروردین 1399 22:06
پسر بودم!
-
حافظ میگه
دوشنبه 11 فروردین 1399 21:43
گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 فروردین 1399 21:05
با تشکر از همه اونایی که برام پیام گذاشتن بعضی چیزا کوچیکن, شاید تو کوتاه مدت خیلی مهم باشند ولی تو بلند مدت اصلا هیچ اهمیتی ندارن. ولی به نظر من برعکسش هم وجود داره. چیزایی که تو کوتاه مدت خیلیم مهم نیستن ولی کم کم تازه مهم میشن. یه جورایی گرمی بعدا میفهمی. بیایم به وسعت مسئله نگاه کنیم. خب این جا خیلی مهمه که حالت...
-
انگیزه (حرف من ربطی به کرونا نداره)
یکشنبه 10 فروردین 1399 14:03
من که انگیزه ای برای بیدار شدن ندارم. احساس میکنم دنیا رو سرم خراب شده؛ نه کوتاه مدت، به شکل بلند مدت. شما انگیزه تون چیه؟ با چه انگیزه ای از خواب بیدار میشید؟ + چیزی که ازش میترسیدن رو برام ساختن! (منم زورم نمیرسید جلوش رو بگیرم) ++به آینده که فکر میکنم غیر از سردرگمی چیزی نمیبینم!
-
I don't know what love is!
شنبه 9 فروردین 1399 20:01
هر وقت تونستم محتوای ذهنم رو تبدیل به کلمات کنم، این پست نوشته میشه! پ. ن: خب من واقعا نمیدونم عشق چیه! دو تا چیز میشناسم به جاش: دوست داشتن، تمایل و از بین این سه تا، دوست داشتن خوبه و اول تمایل رخ میده بعدش شاید یکی از اون دو تای دیگه ... + میخواستم از چیزای مختلف زندگیم بنویسم ولی کنار هم نمیشینن. انگار باهم کنار...
-
غر زدن
جمعه 8 فروردین 1399 18:36
چرا یادم میره چیزی که میخواستم بنویسم رو؟؟ دو ساعت داشتم بهش فکر میکردم!
-
چه کنم؟
جمعه 8 فروردین 1399 18:27
تغییر هدف تغییر مسیر تغییر نحوه ی حرکت در مسیر ؟ حوصله ی تکرار مواجهه با این مدل دست اندازهای زندگیم رو ندارم. مشکل اندازه ی نخود رو تبدیل میکنن به اندازه ی کره ی زمین، بعد محبت میدوننش و منتشو سرم میذارن! بی نهایت خسته ام! بی نهایت!
-
الگو
پنجشنبه 7 فروردین 1399 17:29
؟
-
یکم کمتر (ترسو)
چهارشنبه 6 فروردین 1399 17:17
نه, خوبه! فهمیدم کار درستی میکردم که به خاطر زمانی که برای کاری که لازم داشتم از بعضی کنجکاوی هام صرف نظر می کردم. ولی به طور کلی این روند نباید ادامه پیدا کنه. البته دقت که بکنیم میبینیم کنجکاوی های دایی مادرم در مرتبه ی اول اهممیت زندگیش قرار نمیگرفتن,, یعنی فکر کنم! مثلا کارش ثابت بوده. هم اینکه هر سری ته و توی یه...
-
به فنا رفته
شنبه 2 فروردین 1399 17:38
کسیه که همه برنامه هاشو گذاشته از اول سال بعد 1 فروردین لنگ ظهر بیدار شه هیچ کاری هم نکنه عجیب هم نیست، کی برنامه های از شنبه رو انجام دادیم که از اول سالش رو انجام بدیم
-
خنده داره!
شنبه 2 فروردین 1399 06:49
یه جورایی حسرت چیزی رو میخورم که از اولش میدونستم شدنی نیست؛ چه برسه به الان! + البته جمله ی درست تر از حسرت، اینه که ذهنم رو مشغول کرده.
-
عدم تمرکز، عدم اتمام کار
جمعه 1 فروردین 1399 21:50
آدمی که انقدر تمرکز نداره که سه صفحه کتاب رو تو یه روز بخونه، چی کار باید بکنه؟ واقعا اینجوری نمیشه زندگی کرد!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 فروردین 1399 16:18
همه چیز درست همون شکلیه که میدونستم ولی نتونستم و بشاید نخواستم که جلوشو بگیرم و الان اینجام ولی نمیدونم چی میشه!
-
ترسو
پنجشنبه 29 اسفند 1398 20:20
مامانم یه دایی داره که این شخص هر کاری بگید تو زندگیش کرده. خیلی خیلی آدم کنجکاویه و پیگیر کنجکاویاش میشه. برید خونه اش تابلوها کار خودشه. گیاها و گلدون ها هم. تجربه ی پخت غذای غیرمعمول هم داره. و... اون سری داشت برامون تعریف میکرد که جنس تابلوهاش از فلانه و ماندگاری خیلی بالاتر و.. از تابلوهایی داره که نقاش ها...
-
چند درصد؟
چهارشنبه 28 اسفند 1398 14:33
انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 اسفند 1398 17:54
نوشته های نانوشته زیاد دارم. ولی سر نوشتنم حوصله ام سر میره!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 اسفند 1398 17:46
بعضی وقتا تو زندگی آدم یه اتفاقی میفته، آدم با خودش میگه ایول، دیگه بهتر از این چی میخواستی؟! و یه روز میاد که نه تنها اونو از دست میده، که حتی اون مسئله یه جورایی بهش ضررهم میزنه!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 اسفند 1398 10:53
بعضی وقتا زندگی با آدم یه کاری میکنه که دیگه خود قبلیش رو نمیشناسه ولی مشکل من اینجاست که خود الانم رو هم نمیشناسم! اون همه چیزی که با جزئیات و بی جزئیات، همین 3 ماه پیش یادداشت کرده بودم و میخواستم بهشون برسم رو میبینم، با خودم میگم اینا به چه دردی میخورن؟! به هر مسئله ای هم فکر کنید حداقل. یه چیزی ازش تو این لیست...
-
به این نتیجه رسیدم که:
شنبه 24 اسفند 1398 20:55
نتیجه مهمه نه راه رسیدن بهش. با این که خدا موهبت خاصی نسبت بهم داشته با این که میتونستم الان تو وضعیتی خیلی خیلی بهتر باشم با این که می شد دهن مردم رو بست و چه بسا تشویقم هم بکنن ولی .. خب , چی کار میکردم؟! (اصن معزل اصلی من در حال حاضر حرف مردمه. نمیدونم چه طور بپیچونمشون. آخه مسائل زندگی من به چه دردشون میخوره؟) اما...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 اسفند 1398 20:09
واقعا عجب غلطی کردم آدرس وبلاگم رو به آشنا دادم!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 اسفند 1398 21:13
من چی کار کنم وقتی که بابام یه جوری باهام رفتار میکنه که آبجی کوچیکم حسودیش میشه؟؟
-
It doesn't even matter!
جمعه 23 اسفند 1398 21:12