تعطیل

فروردین تولد وبلاگم بود و از اون موقع 7،8 سال میکذره. 

حالا نمیدونم دو سه ماه پیش  چم شده بود که آدرس وبلاگی که این همه سال مخفی نگه داشتم رو، دادم به کسی که دقیقا از نگاه اون میخواستم مخفیش کنم!

هیچ اسم جدیدی برای زدن یه وبلاگ جدید به ذهنم نمیرسه. یعنی یه عنوان تو ذهنم دارم ولی میخوام سایتش کنم، نمیخوام جای دیگه اون اسم باشه. چون تا خودم رودرست پیدا نکنم ترجیح میدم ناشناس باشم و.سایت تعطیله فعلا، چون تو سایت احتمالا خودم رو معرفی کنم. (صد البته قرار نیست سایتم وبلاگ باشه) 


پ. ن: 

مخفی بودن به خاطر دو تا دلیله:

قضاوت میشی

از نوشته ات برداشت اشتباه میکنن

از بعضی چیزا منعت میکنن

خلاصه از میزان آزادیت کم میشه!


پ. ن: مادرمم میگفت «تو درباره ی من یه جوری فکر کردی و نوشتی که درست نیست.» دقیقا مشابه خودم!


پ. ن: هی یه حسی میگه بیخیال بابا، ادامه بده. ولی یه حس دیگه میگه غلط کردی! میخوای مشکلات رو به دور سوم بکشونی؟! 

نظرات 4 + ارسال نظر
M R یکشنبه 31 فروردین 1399 ساعت 21:31 http://mostafaid3.blogsky.com

خب آخه چرا آدرسو دادی؟
مگه مخفی نبود این اتاقک؟
بعدم خب شروع میکردی یه وبلاگ دیگه درست میکردی و می نوشتی
ببین بنویس
خیلی نوشتن خوبه!

هر اشتباهی مقدمه یه پیروزیه
بعد هم دست از ناامید بودن بردار
هنوز هم یادم میاد که چه وبلاگ قشنگی داشتی
مگه چی میشه اگه یه بار دیگه از صفر شروع کنی؟
نمیخواد همون چیزای قبلی رو بنویسی نه
شروع کن زندگیت رو زیبا کن
دست از لجاجت و جنگ با خودت بردار. خیلی استعدادت زیاده سعی کن با مطالعه ی خودت برگردی.
اگر از صفر شروع کنی و یه بار دیگه خودت رو بسازی خیلی زیباتره تا اینکه مثلا خدادادی زندگی توپی داشته باشی، چون تلاش کردی و هیچ چیز بهتر از تلاش نیست. زیبا این نیست که به اهدافت برسی، زیبا اینه که زندگی خودت رو به یه داستان دلنشین تبدیل کنی.

حالا اگر هم هر اشتباهی تو زندگیت مرتکب شدی بدون که اشتباه و شکست به دنبالش اعتماد به نفس میاره.

خودت رو دست کم نگیر. بزرگ فکر کن.

به خاطر دفاع از خودم دادم(البته خوب یادم نمیاد). نمیدونستم از نوشته هام برداشت برعکس میکنن.
این چند وقته هم که نوشتم، اصلا یادم نبود که آدرس رو به کسی غیر از داییم داده باشم. یهو به ذهنم زد که نکنه مادرمم میدونه که همین هفته ی پیش ازش پرسیدم، گفت آره.
احتمالا تو دفترم بنویسم دیگه.

من از زیبایی هایی که میگی، چیزی یادم نمیاد.
الان هم ناامید نیستم ولی کلافه ام!
اسم وبلاگم کلی برام معنی داشت، الان هیچی به ذهنم نمیرسه.

نمیدونم منظور از لجاجت با خود چیه.
بعضی وقتا به حرف خودم گوش نمیدم، ضربه میخورم، ولی معلوم نبست اگر گوش میکردم چی میشد؟! شاید بدتر می شد!

و سوالی که در نهایت تو ذهنم ایجاد شده اینه که از کجا فهمیدید من استعدادم زباده؟؟

مریم دوشنبه 1 اردیبهشت 1399 ساعت 00:35 http://Sooskesiah.blogsky.com

دلایلت بسیار منطقی و درستن واقعا...!
آدما خیلی راحت قضاوت میکنن و براشون سو تفاهم پیش میاد
اگه یه وقتی به فکر آدرس جدید افتادی، به منم بِدِش :))

واقعا بدجوری ضربه خوردم این بار! یه جوری شد که هیچ کی نمیشنید چی میگم.

باشه.ممنونم که هستی! :*

M R چهارشنبه 3 اردیبهشت 1399 ساعت 12:00 http://mostafaid3.blogsky.com

میگی چیزی یادم نمیاد. خب برو آرشیو وبلاگت رو از سایت
archive.org ببین. من از همین نوشته ها فهمیدم.

چند ماه پیش این سایتو پیدا کرده بودم، و کلی ابراز خوشحالی کردم از بابت دیدن اون قدیمیا

M R چهارشنبه 3 اردیبهشت 1399 ساعت 12:03 http://mostafaid3.blogsky.com

https://web.archive.org/web/20150317014803/http://otagham.blogsky.com/

اینم آرشیو وبلاگ من حتما!
اصلا شانسی زدم نمیدونم چی به چی بود همینطوری شانسی زدم ببینم چی میاد اصلا تو وبلاگت.
خودت بخون.

آره
قبلا شوق و ذوق بیشتری تو رندگیم داشتم
الان انقدر کلافه ام که بیشتر از 12 ساعت میخوابم، یعنی بیدار میشم ولی از تختم کنده نمیشم! و همه ی کارا از فردا..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد