باید به مسائل از بالا نگاه کرد.
چه فرقی میکنه آدم تو 25 سالگی به خواسته اش برسه یا 50سالگی؟! وقتی میرسه همون حس رو پیدا میکنه.
در حقیقت این به خاطر اینه که ما نمیدونیم تا کی زنده ایم. مهم اینه که آخرش عاقبت به خیر باشیم.
شاید ادامه داشته باشه..
یه دو هفته ای، رفته بودیم مشهد
جا همتون خالی
کلی دعاتون کردم و امیدوارم کسی رو از قلم ننداخته باشم
خصوصا مرضیه جونم، امیدوارم خدا بهتون یه بچه ی سالم و خوشگل بده.
و آقای مصطفی، که امیدوارم یه زن خوب گیرت بیاد.
چند تا راهرو درست کرده بودن تا ضریح. البته به خود ضریح نمیرسید؛ ولی با این حال من هیچ وقت انقدر به ضریح نزدیک نشده بودم، چون له میشدم و نفسم میگرفت. البته غیر از وقتی که بچه بودم و پدرم منو میذاشت رو دوشش تا دستم به ضریح برسه.
خلاصه که جا همتون خالی
خیلی خوب بود.
جدیداً برای چیزایی که براشون راه حل پیدا نمیکردم، یا راه حلم جواب نمیداد، دارم راه حل متفاوتی پیدا میکنم. حیف که نمیشه زمان و به عقب برد تا از این راه حل ها استفاده کنم!
ذهنم رو به طور ناخودآگاه محدود کرده بودم.
دلم میخواد ذهنم آزادتر بشه و از این به بعد یه جور دیگه به مسائل زندگیم نگاه کنم.
گریه ی اول، به از دعوای آخر!
فردا آخرین امتحانمه و بالاخره راحت میشم.
درس سختی نیست ولی من سر کلاسا گوش نکردم، چون خواب تشریف داشتم.
الانم کلی مبحث هست که مونده و نرسیدم بخونم. امروزم از یکی دو ساعت بعد از بیداریم همش گیج بودم و اصلا تمرکز نداشتم و تقریبا پیشرفتی نداشتم.
خدا به خیر کنه، نمیخوام این درس رو برای 4مین بار بردارم!
سر دو تا امتحانای قبلیم که انقدر گیج بودم نتونستم هیچی بنویسم. آخه ساعت 8ونیم وقت امتحان دادنه؟؟!!
خدا کنه فردا اینطوری نباشم، چون میدونم یه چیزایی میتونم بنویسم.
اگر پروژه اش هم تا آخر هفته تحویل بدم، خیلی خوب میشه. شاید اینجوری پاس شم.
واقعا خوابم میاد، با این که تا لنگ ظهر خوابیدم. گیج و منگ. کی میتونه جای من امتحان بده؟؟
+ امتحانمو خراب کردم. ولی بگذریم، چند سال دیگه چیز بی اهمیتی میشه.
اشکمو درنیار لعنتی!
پستای سال 2017 رو میخوندم که پاکشون کرده بودم، با استفاده از این سایت:
web.archive.org
چه قدر پر انرژی، چه قدر حال خوب.
قطعا این تابستون رو باحال میکنم.
البته همین الانم نسبت به دو سال قبل حالم خیلی بهتره و خدا رو شکر میکنم!
بدتر از دوست ناباب، خواهر نابابه!
والا به خدا
هرچی اخلاق گند داشت به من سرایت کرده!
واقعا خبری از اون پروفسور مهربون و صبور و دلسوز نیست دیگه!