میخوام کار کنم:

ویترای به علاوه پایتون

:)) 

کاردانی

از دانشگاه بهم زنگ زدن و گفتن که میتونم تا کارشناسی ادامه بدم، با وجود این که حدود 3سال سنوات میخورم.

فکر کن... یه ماهه با خودم میگم که کاش میتونستم تا کارشناسی ادامه بدم ولی حالا که گفتن میتونی، خیلی ناراحت شدم؛ چون تو دو راهی قرار گرفتم. من ترم پیش رو هم با کمک اساتید پاس کردم.

من از درس خوندن خسته شدم. چیزی که هیچ وقت فکرشو نمیکردم!

مادرم میگه همون فوق دیپلمت رو بگیر و خلاص. بعدا هر وقت حالت خوب شد و لازم دونستی که مدرک بالاتر بگیری، برو ادامه بده. چون وضعیت الآن من با ترم پیش فرقی نکرده؛ مطالبی که خونده بودم رو به خاطر مرخصی ها و حذف ترم هام فراموش کردم در حالی که الان لازمشون دارم و پیش نیاز فهم مطالب جدیده. هنوزم تمرکز ندارم. هنوزم استرس بالایی میگیرتم. هنوز....  دلم میخواد برگردم دبیرستان و نخونده برم سر امتحان و راحت، بدون استرس نمره بگیرم.

فعلا

خوش باشید :) 

ورزش

دو سه ماهی میشه با خواهرام میرم نینجا رنجر.

من خیلی نفس کم میارم.

مربی هم یه روز اخلاقش خوبه، یه هفته خوب نیست.

دیروز اومد ازم آزمون بگیره، من دو تا حرکتو همش با هم قاطی میکردم، اولین سوال از همون دوتا بود.

بعد دید بعضیای دیگه که آزمون نداشتن هم مشکل دارن‌؛ گفت جلسه ی بعدی از همتون آزمون میگیرم، کسی هم که بلد نباشه، کمربندشو باز میکنم.

من چرا دارم این چرت و پرتا رو اینجا مینویسم؟؟ نمیدونم.

خلاصه اونقدرا خوش نمیگذره، آدم پیشرفت خودش رو نمیبینه! شاید بیخیال شدم، رفتم فوتسالی، بدمینتونی چیزی. حیف که باشگاه های محله مون هیشکدوم تنیس روی میز ندارن! من خیلی دوست دارم. 

خب کلش رو رمز بذار دیگه

خیلی بدم میاد برم تو وبلاگی و بعد چند تا پست ببینم بقیه همه رمز داره!!!! 

24 خیلی زیاده!

دیگه 24 ساله که دارم تو این دنیا زندگی میکنم!

خیلی زود گذشت و من واقعا حس نمیکنم 24 سالم باشه؛ 20 یا 21 بیشتر بهم میاد.

چند هفته است رفتیم پیش یه دکتر طب سنتی. دیروز داشت میگفت ایشالا تا عید داروهای شیمیاییت رو قطع میکنی کم کم. چون اگر این داروها رو مصرف کنی، دیگه حالت کامل خوب میشه و نیازی به قرص و دوا درمون نخواهی داشت. و این بهترین خبر برای شب تولدم میتونست باشه!


خوش باشید

فعلا... 

امتحانای این روزای بد

تو دبیرستان به یکی از دوستام میگفتم  «سر امتحان هر چی به ذهنت رسید، خالی کن تو برگه. اونوقت میبینی تو هم میتونی راحت نمره ی خوب رو بگیری» (درس هندسه بود، فکر کنم)

حالا من خودم نمیتونم هر چی حالیمه خالی کنم تو برگه! :\

سوژه های خواب آلود

انقدر که من تو خواب، پر از شوق و شور و حرکتم تو خود زندگیم نیستم. :/

یعنی حتی خواب دیدم که کلی سوژه ی باحال برای نوشتن تو وبلاگ دارم، ولی نمیرسیدم بنویسمشون! :) 

خواب

چه قدر خوب می شد یهو پاشم ببینم همه چی تا الان فقط یه خواب بوده! 

پل طبیعت

نمیدونم چرا وقتی میریم پل طبیعت دلم دوس پسر میخواد! با این که اونجا اکثرا یه اکیپ کاملا پسر بیشتر میبینم تا یه دختر و پسر!

نمیدونم، شاید علاقه به پسر بودن هنوز تو وجودم موج میزنه. بیشتر دلم میخواد تو یه اکیپی که پسرا هستن، باشم.

+یه شکلک درست حسابیم نداره این بلاگ اسکای! 

کاردانی

بعضی وقتا یه چیزایی دست ما نیست، نمیدونم، شاید مصلحتی هست

و

چه عجیب که انقدر آرومم!