2. یکی که ازم تعریف میکنه، اگر بهش ثابت نکنم که اشتباه میکنه، انگار که پروفسور نیستم! نمیدونم چرا
3. دوباره مریض شدم. بدنم خیلی ضعیفه. کم خونی هم دارم. هی سرگیجه میگیرم. بدنم رو باید تا تابستون قوی کنم، وگرنه نمیرم نینجا. حالمم از هر چی داروئه بهم میخوره، چه شیمیایی چه گیاهی.
4. دلم میخواد یه مدت راحتم بذارن. اوایل که مامانم گفت باید مسئولیت خومه رو برای چند روزدرهفته قبول کنم، خوشحال شدم گفتم الان یک خونه ی ترتمیزی بسازم و یک غذای خوشمزه ای بپزمکه. نگو! ولی خیلی زود خسته شدم.
5. خب.فعلا همین
+دلم برای ایران تنگشده. نمیدونم چرا بچه های زیر سه سال اصلا باهامحالنمیکنن.رابطه ام با بچه های 6،7ساله خوبه و بچه های بالای 7 سال رو خودم حوصله شون رو ندارم.
دلممیخوادمریمگلی روهمببینم.بااونصداش، عزیزم! نمیدونم کی حاضر میشه بغلش کنم. داره بزرگ میشه سنگین میشه دیگه نمیتونم بلندش کنم. یک لوسیه یک لوسیه، کهنگود! دچهدقدر برامون ادا دراورده تا الان که نگو! نمیذاشت ببینیمش ،دمیدیم گریه کنان می چسبید به مامانش.
خو
خسته شدن و انرژی کم آوردن طبیعیه، استراحت کردن هم ، اما خو اینکه ی رویه بشی ک عقب بکشی نچ
چ عیدی ای دادی ب خودت جز خستگی این چندوقت ؟
عیدیِ تو سری زدن به خودم! :(
پس همینه برجک منم میزنی هی
کی؟؟
من؟؟
عیدیموووووووو نمیدییییی
گفتم آدرس بده، بفرستم.
چی میخوای بفرستی؟


من میترسم خو ی وقت بمبی چیزی میفرستی
دیگه بجای برجکم خودمو میزنی
حالا که انقدر میترسی، هی نگو عیدی بده! :)))
شماره کارت بگیر

عیدی رو گیرنده معین نمیکنه!!!!
در مواردی که ترس از جان وجود داره میکنه
اون وقت ترس از دادن مال نداری؟؟
دیگه شماره کارت بدم خو چیزی نیست تو حسابم ک از دست بدمش

چیهههههه
:|