میترسم
از فکر کردن میترسم
میترسم ذهنمو آزاد بذارم
میترسم دوباره ...
حس میکنم این بدترین ترس تو زندگیمه
حس میکنم بر اساس فکر دیگران فکر میکنم
قوه ی خیال رو هم کلا گذاشتمش کنار خاک بخوره
میخوام خودم باشم،
ولی نمیدونم خودم کیه؟!
دلم میخواد هر چی تو زندگی و تو فکر و تو تجربه هام دارم، بریزم دور و ذهنم یه برگه ی سفید باشه که بدون ترس و ناراحتی توش بنویسم.
میخوام از صفر شروع کنم
ولی میترسم (البته عاقلانه هم نیست!)
حس میکنم بر اساس فکر دیگران دارم زندگی میکنم
میخوام خودم باشم،
ولی نمیدونم تو فکرم چی میگذره!
پروفسور عزیز به نظرم باید دست از سر خودت برداری. زندگی را ساده تر برگزار کن
خوب یادم نمیاد کی، ولی یکی اینجوری حرف میزد!