اینا که کارای معمولیه! میخوام یه کاری بکنم که یا تاحالا نکردم، یا دلم میخواد بکنم ولی میگم جلو بقیه زشته، یا نمیدونم... یه کاری که شاید منطقی نباشه ولی باحال باشه...
نمیشه ادای خرابکاری رو درآورد باید خراب باشی تا خرابی کنی زاهد بودم ترانه گویم کردی... من فکر میکنم منظورت اینه که یه کاری بکنی که در نظر دیگران مردوده یا یا مخالف اون کارن. به این میگن مرزشکنی جراتشو داری؟ و اگه انجام دادی و توی قلبت احساس کردی کار درستی بود چی؟ ادامه میدی؟ فعلا با تغییر لباس و پوشش خودتو تست کن. دریا هست ببین دلش هم هست آیا؟
آره آفرین، مرزشکنی. ولی نه لزوما چیزای بزرگ. مثلا عین بچه ها دست ببری تو کیک تولدت! اتفاقا من به خاطر پدرم چادر سرم میکردم. ولی الان با مانتو میرم بیرون.
هان! دست بکنی تو کیک تولد و مرز رو به فراترها گسترش بدی در اینصورت میتونی روی زمین دم درب بخوابی ماهی یکبار دوش بگیری لاک هفت رنگ بزنی موهاتو خل وعضی کنی تو تابستون کاپشن بپوشی کتابا رو از آخر بخونی به خودت پیام عاشقانه بفرست برو تو کوچه زنگ همه همسایه ها رو بزن فرار کن از تو اپ اسنپ واسه خودت دسته گل هدیه سفارش بده با توپ بزن تو شیشه همسایه رژ لب آبی بزن ست کن با شلوار لی رو صندلی چهارزانو بشین جوراب نپوش! هومممم! این فکر کنم مرزشکنی بزرگی باشه برات بذار تو مراحل بعد انجام بده با دمپایی بری بیرون بعدش دو تا یا سه تا سوتین اسفنجی روهم بپوش کفش تا به تا بپوش شلوارتو با نخ قرمز گلدوزی کن یا اسمتو گلدوزی کن روی مانتو سیبیل بکش واسه خودت شب عینک دودی بزن کلاه کابویی بذار سرت کلیدتو بزن سر سرکلیدی زنجیری کفشتم سرپاشنه کن مانتو رو هم بنداز رو دوشت داش مشتیییی تو کوچه قدم بزن زنجیر رو دور انگشتت بچرخوووون
دقیقا چرتن خوشمان آمد یه فیلمی رو بذار ببین که توی ژانری نیست که خوشت میاد البته نه هر فیلمی بلکه یه چیزی باشه که امتیازش بالا باشه بعد قضاوتش کن برای اینکار باید کاملا بی طرف باشی بی طرفی کار آسونی نیست
نائیو = ساده + خام + بی تجربه + بی تکلف لااقل از مرزهایی که تا حالا بهشون پایبند بودی بگو ببینیم میشه یه موردی پیدا کرد که هم ارزش شکستن داشته باشه و هم شکستنش شخصیتت رو زیر سوال نبره نمیخوای هم نگو
اشتباه برداشت کردی پروفسور دلیلی نداره دعوا داشته باشم
مهمترین چیز اینه که مرزشکنی هدف داشته باشه وگرنه از نتیجش نمیتونی استفاده کنی حالا قرار نیست هدف دقیقی مشخص شده باشه همین که برای کلیت این کار یک سمت و سوئی معین کرده باشی کافیه مثل قطب نما. همینکه بدونی کدوم سمت میری، شمال، جنوب... کافیه مثلا میگی میخوای مرز نوشیدنی رو بشکنی و نوشیدنی الکی بنوشی خب چرا؟ صرفا بخاطر اینکه مرزی شکسته باشه؟ یا از سر مخالفت با مذهب فروشها؟ یا لجبازی با خدا؟ یا میخوای تست کنی؟ یا اینکه فکر میکنی ضررش از منفعتش کمتره؟ یا میخوای ماجراجوئی کنی؟ یا دلایل دیگه...
شخصا با مرزشکنی موافقم اما نه به هر دلیلی.
درسته باید دلیلی پشتش باشه من میخوام مرزای بیخودم رو بریزم دور، در حالی که نمیدونم مرزام چیه! مثلا قراره به چارچوب هام فکر کنم.
یه مرز به درد نخور بهت میگم بشکنش و همیشه شکسته نگهش دار: دقت کردی «وقت نمیذاری برای کتاب خوندن» مگه اینکه امتحان داشته باشی؟ این مرز رو بشکن! شروع کن به خوندن کتاب و طوری «وقت برای کتاب خوندن بذار» که انگار همین هفته باید امتحان بدی. نگفتم طوری بخون که امتحان داریا، گفتم طوری وقت بذار که انگار امتحان داری. فرقش اینه که قراره مرزِ نیاز به دلیل برای کتاب خوندن رو بشکنی. گرفتی؟
اولین کتابتم من بهت پیشنهاد میدم: مزرعه حیوانات (یا قلعه حیوانات هم بهش میگن) نویسنده جورج ارول.
ایول خب این کتاب خیلی ایده بهت میده برای مرزشکنی چون ما توی مملکتی زندگی میکنیم که بسیاری از مرزهای فکریمون رو سیستم بهمون دیکته کرده مطالب کتاب رو به واقعیات جامعه تعمیم بده اونوقت یه عالمه مرزهای دیکته شده ظاهر میشن
با این نگاه که ایده بگیرم، باید یه بار دیگه بخونم کتابو!
کتاب بخون فیلم ببین موسیقی
اینا که کارای معمولیه!
میخوام یه کاری بکنم که یا تاحالا نکردم، یا دلم میخواد بکنم ولی میگم جلو بقیه زشته، یا نمیدونم...
یه کاری که شاید منطقی نباشه ولی باحال باشه...
نمیشه ادای خرابکاری رو درآورد
باید خراب باشی تا خرابی کنی
زاهد بودم ترانه گویم کردی...
من فکر میکنم منظورت اینه که یه کاری بکنی که در نظر دیگران مردوده یا یا مخالف اون کارن. به این میگن مرزشکنی
جراتشو داری؟ و اگه انجام دادی و توی قلبت احساس کردی کار درستی بود چی؟ ادامه میدی؟
فعلا با تغییر لباس و پوشش خودتو تست کن.
دریا هست ببین دلش هم هست آیا؟
آره آفرین، مرزشکنی.
ولی نه لزوما چیزای بزرگ.
مثلا عین بچه ها دست ببری تو کیک تولدت!
اتفاقا من به خاطر پدرم چادر سرم میکردم. ولی الان با مانتو میرم بیرون.
هان! دست بکنی تو کیک تولد و مرز رو به فراترها گسترش بدی
در اینصورت میتونی روی زمین دم درب بخوابی
ماهی یکبار دوش بگیری
لاک هفت رنگ بزنی
موهاتو خل وعضی کنی
تو تابستون کاپشن بپوشی
کتابا رو از آخر بخونی
به خودت پیام عاشقانه بفرست
برو تو کوچه زنگ همه همسایه ها رو بزن فرار کن
از تو اپ اسنپ واسه خودت دسته گل هدیه سفارش بده
با توپ بزن تو شیشه همسایه
رژ لب آبی بزن ست کن با شلوار لی
رو صندلی چهارزانو بشین
جوراب نپوش! هومممم! این فکر کنم مرزشکنی بزرگی باشه برات بذار تو مراحل بعد انجام بده
با دمپایی بری بیرون
بعدش دو تا یا سه تا سوتین اسفنجی روهم بپوش
کفش تا به تا بپوش
شلوارتو با نخ قرمز گلدوزی کن
یا اسمتو گلدوزی کن روی مانتو
سیبیل بکش واسه خودت
شب عینک دودی بزن
کلاه کابویی بذار سرت
کلیدتو بزن سر سرکلیدی زنجیری کفشتم سرپاشنه کن مانتو رو هم بنداز رو دوشت داش مشتیییی تو کوچه قدم بزن زنجیر رو دور انگشتت بچرخوووون
این کارا جالب و لذت بخشن؟؟
به ریسکش و اتفاقات بعد باید بیرزه
میخواماز ریسک نترسم
لزبین بشو
دوس ندارم
چی شد؟!
مگه خودت مثال نزدی: مثلا عین بچه ها دست ببری تو کیک تولدت!
خب اینام که من گفتم مشابه مثال خودتن
چرتن!
تازه قرار نشد مردم آزاری کنم!
دقیقا
چرتن
خوشمان آمد
یه فیلمی رو بذار ببین که توی ژانری نیست که خوشت میاد
البته نه هر فیلمی بلکه یه چیزی باشه که امتیازش بالا باشه
بعد قضاوتش کن
برای اینکار باید کاملا بی طرف باشی
بی طرفی کار آسونی نیست
اصن ژانر مورد علاقه ام چی هس؟؟؟
هان!
انگار زیادی نائیوی
یکی از بدترین رنجهایی که بهت تحمیل شد رو میتونی بگی؟
نائیو یعنی چی؟؟
نمیتوونم بگم
نائیو = ساده + خام + بی تجربه + بی تکلف
لااقل از مرزهایی که تا حالا بهشون پایبند بودی بگو ببینیم میشه یه موردی پیدا کرد که هم ارزش شکستن داشته باشه و هم شکستنش شخصیتت رو زیر سوال نبره
نمیخوای هم نگو
حالا چرا باهام دعوا داری؟
دعوا؟
من خودم قشنگم و قشنگ هم حرف زدم
کجای حرفم دعوایی بود؟
حرفات خوبه ولی دعوا داشتی
واقعا من نائیوم
نمیدونمم که چه مرزهایی تو زندگیم دارم؛ با اینکه کل زندگیم چارچوب و قانون و مرزه.
اشتباه برداشت کردی پروفسور دلیلی نداره دعوا داشته باشم
مهمترین چیز اینه که مرزشکنی هدف داشته باشه وگرنه از نتیجش نمیتونی استفاده کنی حالا قرار نیست هدف دقیقی مشخص شده باشه همین که برای کلیت این کار یک سمت و سوئی معین کرده باشی کافیه
مثل قطب نما. همینکه بدونی کدوم سمت میری، شمال، جنوب... کافیه
مثلا میگی میخوای مرز نوشیدنی رو بشکنی و نوشیدنی الکی بنوشی
خب چرا؟ صرفا بخاطر اینکه مرزی شکسته باشه؟ یا از سر مخالفت با مذهب فروشها؟ یا لجبازی با خدا؟ یا میخوای تست کنی؟ یا اینکه فکر میکنی ضررش از منفعتش کمتره؟ یا میخوای ماجراجوئی کنی؟ یا دلایل دیگه...
شخصا با مرزشکنی موافقم اما نه به هر دلیلی.
درسته
باید دلیلی پشتش باشه
من میخوام مرزای بیخودم رو بریزم دور، در حالی که نمیدونم مرزام چیه! مثلا قراره به چارچوب هام فکر کنم.
فکرت عالیه
می پسندم
یه مرز به درد نخور بهت میگم بشکنش و همیشه شکسته نگهش دار:
دقت کردی «وقت نمیذاری برای کتاب خوندن» مگه اینکه امتحان داشته باشی؟
این مرز رو بشکن!
شروع کن به خوندن کتاب
و
طوری «وقت برای کتاب خوندن بذار» که انگار همین هفته باید امتحان بدی.
نگفتم طوری بخون که امتحان داریا، گفتم طوری وقت بذار که انگار امتحان داری. فرقش اینه که قراره مرزِ نیاز به دلیل برای کتاب خوندن رو بشکنی.
گرفتی؟
اولین کتابتم من بهت پیشنهاد میدم: مزرعه حیوانات (یا قلعه حیوانات هم بهش میگن) نویسنده جورج ارول.
فکر خوبیه، کتاب!
این کتاب رو قبلا خوندم.
ایول
خب این کتاب خیلی ایده بهت میده برای مرزشکنی
چون ما توی مملکتی زندگی میکنیم که بسیاری از مرزهای فکریمون رو سیستم بهمون دیکته کرده
مطالب کتاب رو به واقعیات جامعه تعمیم بده
اونوقت یه عالمه مرزهای دیکته شده ظاهر میشن
با این نگاه که ایده بگیرم، باید یه بار دیگه بخونم کتابو!
خیلی هم خوووب
بخون و به منم ایده هاتو انتقال بده لدفن
کتاب نصفه دارم، اول اونا رو تموم کنم